ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
گوسفندان
به آغل که نزدیک میشوند، بیتابیشان دوچندان میشود، بی دلیل هم نیست.
صدای بع بع برهها به گوش میرسد. برهها گویا از مادرانشان بیقرارترند.
درب چوبی اصلی آغل باز میشود و گوسفندان به داخل آغل هجوم میآورند. هنوز تا دیدار برهها دو درب دیگر باقی مانده. آغل چند بخش دارد و هر بخش با یک درب چوبی از بخش دیگر جدا شده است. درب دوم هم باز میشود و تنها یک درب چوبی بین برهها و گوسفندان باقیست.
برهها از آن سوی نردهٔ چوبی و گوسفندان از این سوی بیقرار و بیتابند.
صدای بع بع گوسفندان و برهها فضای آغل را پر کرده. بلاخره آخرین درب را هم باز میکند و...
لحظهٔ دیدار مادر و فرزند چه زیباست. حتی اگر فراق تنها یک صبح تا غروب بوده باشد.
ناگهان هیاهوی آغل و آن همه صدای بع بع به سکوت بدل میشود. فقط صدای مکیدن شیر بره های بی تاب از پستانهای پرشیر گوسفندان میآید.
( اقتباس از وبلاگ یک مزرعه دار با اندکی تغییر)